سلام بر دوستان عزیزم. امروز ظهر داشتم تو کتابخانه مرکزی دانشگاه اصفهان میرفتم که ندای اذان به گوش رسید.یه حسی گفت بریم نماز نریم نماز حالش داریم نداریم... تا اینکه گفتیم خب اول وقته و فضیلت جماعت هم زیاد رفتم در نماز خونه را که باز کردم دیدم به به..کی تو صف ایستاده...آقا مسعود گل.خلاصه بعد از نماز (خیلی وقت بود همدیگه را ندیده بودیم) رفتیم با هم سلف اون هم به دعوت مسعود جون.بالاخره دو خوش تیپ ترین و خوشگل ترین شیوخ همدیگه را دیده بودن. جاتون خالی کلی با مسعود خندیدیم اصلا نفهمیدم این یک ساعت چه طور گذشت.البته بعد براتون میگم بحث خنده ما سر چی بود...قضیش جالبه.الان نمیشه گفت. خلاصه امروز خیلی حال کردیم. اما بچه ها چرا وقتی شیوخ همدیگر را میبینن انقدر از دیدار هم لذت میبرن.(البته شاید دیدن بنده براکسی لذت بخش نباشه)من که حسابی از دیدن مسعود لذت بردم.واقعا مشتاق دیدار تک تک شیوخ هستم.باور کنید این هفته گفتن آقا بریم قم اولین چیزی که به ذهنم رسید گفتم ببینم احمد قم هستش ببینمش یا نه.انشالله یکمی که سرمون خلوت شد همدیگه را ببینیم.البته ترجیحا اصفهان نباشه بهتره خودم میرسم خدمتتون.
کلیدواژه ها:
:: به تاریخ چهارشنبه 92/9/13 ساعت 1:57 عصر
|
||
[ طراحی قالب اصلی : روزگذر ] [ Weblog Original Themes By : roozgozar ] [ ویرایش قالب : رفقا ] |